آدم یه وقتایی کلافه میشه ... وقتی همه بهت میگن دیگه بهش نمیرسی ؛ وقتی حس میکنی نبودش داره آروم آروم از پا درت میاره ، وقتی چشت به دو نفرو میوفته که عاشق همم و دارن از زندگیشون لذت میبرن ، وقتی حتی خودت به خودت میگی فراموشش کن ... ، وقتی حتی خدا هم دیگه بهت محل نمیذاره ، وقتی هرشب کلی خدا خدا میکنی حداقل تو خواب ببینیش ولی ... صبح فقط یه حسرت واست میمونه . مسخرس
مسخرس که میبینی جلوی چشمات آرزوهات دارن پرپر میشن و تو حتی سعی نمیکنی نجاتشون بدی
من نجینگیده باختم . این منو ناراحت میکنه . من این داستانو واسه این شروع نکردم که این طوری تمومش کنم . این اصلا تو برنامه نبود . این روزا نفس کشیدنم سخت شده ... هیچوقت اینقدر ...
ولش کن . باورم نمیشه ولی حتی چهرشم دارم فراموش میکنم ولی بازم نمیخوام قبول کنم که باختم . میدونم اگه باز ببینمش دیونه وار عاشقش میشم . درست مثه الان
تو این روزا فقط یه خاطره ازت مونده یه خاطره و یه دنیا رویا ...
یعنی میشه با رویا زنده بود ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
هه شاید شد... حسابی بریدم!!!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: