دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفاتر است.
امروز دستهایت را می گیرند ، قصه ی عادت که شدی ؛ همان دستها را
برایت تکان می دهند...
برچسبها:
دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفاتر است.
امروز دستهایت را می گیرند ، قصه ی عادت که شدی ؛ همان دستها را
برایت تکان می دهند...
بعضی وقتا دوست دارم وقتی بغضم می گیره
خدا بیاد پایین و اشکامو پاک کنه دستمو بگیره و بگه:
آدما اذیت می کنن پس بیا بریم
تقدیم به کسی که به ظاهر باهاش فاصله دارم ولی قلبم متعلق به اونه
دوباره استرس داری همش چشمات به گوشیته
اونی که قلب میفرسته نمیشناسم بگو کیته
داره حالش عوض میشه برات گریه فرستاده
جواب بده سوالشو چه اتفاقی افتاده؟
چقد حالش پریشونه داره پی تو میگرده
ببین حسش طبیعی نیس گمونم چیزی گم کرده
چرا نمیگی اینجایی؟؟ چرا بهونه میاری؟؟
نمیخواد من خودم میگم رودرواسی باهاش داری!!
بازم یه حلقه اشکو بازم بهونه ی بیخود
به غیر از گریه چی داری؟؟ دیگه گریه قدیمی شد!!
ولی ای کاش میشد به یه ساعت قبل برگردم
همون جا که یه چنتایی دوست دارم هدر کردم
خجالت میکشی از کی؟؟ چرا چشمات پر شرمه؟؟
عجیبه داری میلرزی!! هوای کافه که گرمه!
تو را من "تو " کردم.. وگرنه " او " هم زیادت است..پس اینقدر برایم "شما،شما" نکن..!!!!!!!!!!
قرار نیست که همیشه من خوش باشم..!!دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم..امروز دیگری خوش است برای با تو بودن..و فردا یکی دیگر..از تلاش دست نکش عزیز من..که چشم ملتی به توست..!! تو می توانی..!!!!!!
اي کساني که مامور دفن من هستيد وقتي که من مرحوم شدم مرا در تابوت سياهي که تاريک تر از تاريکي هاست قرار دهيد..
چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند که هنوز چشم به راهش هستم..
دستانم را از تابوت بيرون بگذاريد تا همه بفهمند به آنچه که ميخواستم نرسيدم..
بر روي قبرم بوته اي از گل بکاريد تا در بهاران بوي يار دهد..
بر روي قبرم صليبي از يخ قرار دهيد تا به جاي مادرم گريه کند چون من طاقت گريه هاي مادرم را ندارم..
بر روي قبرم چيزي ننويسيد تا زود فراموش شوم و موهايم را پريشان بگذاريد تا همه بفهمند که دست
نوازش بر سرم کشيده نشده است...